واژه های زندگی

نخستین گام برای موفقیت دوری از اعتقادات منفی ....

ما هر چیزی را دیکته میکنیم اما به آن جامه ی عمل نمی پوشانیم یکدیگر را درک میکنیم اما نمیخواهیم همدیگر را در یابیم سعی کنیم همیشه در حال زندگی کنیم و هر روز به خاطر همان روز زندگی کنیم همین مسئله باعث شده دلتنگیهای منو زیاد کنه چون بخاطر همان روز زندگی میکنم و با مشکلات تازه ونو به نو مواجهه باشم . برای ایجاد تعادل در بدن خوبه که ذهن را تنظیم کنیم اما اگه افکار آزاد باشند وهر کدوم به سوئی نباشند‍ ، می توانیم با تفکر سالم همیشه سالم زندگی کنیم،اجازه ندهیم چیزی مضطربمان کند اگر به این روش عمل کنیم قادریم ذهنی فیلسوفانه بدست آوریم که میتوان بر بحرانهای فشار عصبی واسترس غلبه کرد ،اما متآسفانه استرس ووو همیشه پشت در ذهن ما حضور دارند ودائم ورود نا خوانده ی خود را بر ما قرار  می دهند.قانون آسان گرفتن را فراموش نکنیم یعنی خونسرد باشیم ،اما مگه میشه در برابر قضایا عکس العمل نداشته باشیم بهانه جوئی مانع موفقیت میشه می خواهم بهانه جو نباشم اما وقتی بدونم در حقم کوتاهی شده سخت با خودم درگیر شده ودائم سرزنش میکنم بهر حال اگر به حالتی رسیده ایم که دیگر میلی به سعی کردن مجدد نداریم در واقع به خودمان یاد داده ایم که هیچ راهی نداریم،اما خبر خوب اینکه : اشتباه می کنیم. ما می توانیم موفق شویم ما قادر خواهیم بود همین امروز با تغییر دادن دیدگاهها ورفتارهایمان ، هر تغییری که می خواهیم ، در زندگی خود صورت دهیم . نخستین گام این است که از دست این اعتقادات منفی که هیچ کاری از دستمان بر نمی آید رها شویم .آنچه لازم است بدانیم در برخورد با مشکلات قدم اول حفظ آرامش و خونسردی است . نمیتوان ذهن دیگران را خواند ، با حدس وفرضیات خود با دیگران بر خورد نکنیم . اگر در این محیط ناراحت هستیم و آزار می بینیم ،حتمآ محیطهای لذت بخش دیگری هم هست که می تواند اثر تلخ اینجا را از بین ببرد. اگر از دیگران در خواستی داریم ، کلی گوئی نکنیمخواسته ی خود را به صورت رفتارهای مشخص وقابل درک برای دیگران توضیح دهیم آدم نا توان وضعیفی نیستیم می توانیم در هر شرایط به بهترین نحو رفتار کنیم .

تحولی دیگر .....

واقعاْ برای دریافت خیلی از مسائل پیچیده انسان نیاز به یک تحول عظیم درونی داره که سازندگی این تحول همین همایشهائی است که قرار داده میشه من شخصاْ یک چند روزی مشغول این همایشهای هر روزه بودم وبه حدی مطالب زیبا وشیوا بود که با علاقه ی زیاد سعی میکردم جمله به جمله مطالب را بر برگه سفید نوشته وآنها را مرور کنم خوب در مجلسهائی که به اینگونه تشکیل شده زیاد شرکت داشتم اما نتوانسته آن حدی که باید راضیم کند اما خوشبختانه این همایش با سخنان جالب ومنطقی تحول دیگری در من قرار داده روزی نبود که سخنان نو به نو نشنویم فکر میکنم به اندازه یک سال شنیدم ومطلب جمع آوری کردم .خوب خواستم در اینجا از استادان محترم تشکر کنم که با قدومشان به شهر و دیار ما باعث فرهیختگی شدند.

بودن،در مقابل فکر کردن به بودن

هدف زندگی انسانها در عالم دنیا همین جنبه آزادی آنها در انتخاب راهشان است تا از این طریق به کمالات نهائی برسند. قدم نهادن در مسیر رضایت پروردگار آنهم با اراده واختیار ،تحرک درونی ورشد  وتعالی در درون انسان ایجاد می کند به گونه ای که آدمی به تکاپو می افتد تا گامهای بیشتری را در این طریق بردارد.

راه حل واقعی برای اینکه افکار بیهوده را از ذهن خود دور کنیم این است که یاد بگیریم به واقع حضور داشته باشیم.(بودن)یعنی به خود اجازه دهیم کاری راکه به نظرمان طبیعی می آید انجام دهیم،بدون آنکه ذهنمان ما را برای انجام آن کار مجبور به تجزیه وتحلیل یا برنامه ریزی کند.

باور کنیم که ما قدرت آن را داریم که برداشت خود را در مورد مسایل مختلف کنترل کنیم.

سعی کنیم در بقیه روزهای زندگیمان حقیقت را بپذیریم.وهمه چیز را با قوه بصیرت خود درک کنیم نه اینکه آن را به سادگی رها کنیم.

در نحوه گفتار خود در مورد حقیقت تجدید نظر کنیم. وقتی می شنویم کسی سخنی می گوید که باعث ناراحتی ماست سعی کنیم خشونت وپرخاش را کنار بگذاریم شاید دید طرف مخالف ما از دریچه ایست که ما را نمیتواند درک کند پس چرا عصبانی شویم؟واقعیت این است که انسانها با هم متفاوتند.

از علاقه خود به ارزیابی،سنجش،تجزیه وتحلیل وتفسیر دنیا بکاهیم وتلاش ،لذت بردن،زنده بودن،وعشق ورزی را جایگزین آنها کنیم.

روابط خود را ارزیابی کنیم. البته نه بعنوان یک کار همیشگی بلکه بعنوان تصمیمات لحظه بلحظه ای که باید برای ارتقای وجودمان مورد تجدید نظر قرار گیرند.

این یک واقعیت است که ما همیشه همه افراد را دوست نخواهیم داشت. افرادی که افاده ئی ،عوضی، رند ،نامعقول، وغیره و...... هستند .بجای آنکه آنها را مورد لعن ونفرین قرار دهیم به حال خود تنهایشان بگذاریم واجازه ندهیم احساس وعاطفه ما را در دست بگیرند.

سعی کنیم آرامش خود را از راه مراقبه به دست آوریم به خصوص در روزهای  پر هیاهو.

واقعیت همین است که دانستن قدر زندگی بدون ناسزا گفتن واقعیتها واز دست ندادن موقعیتهای خوب در همین لحظات. واینها می توانند اولین وآخرین قدم برای بدست آوردن رضایت ما باشند.


شوق دیگری ....

با سلامی دوباره بعد از کلی گذر زمان وباز نو به نو رسیدن به دنیای اینترنت! راستی دوستان چطورید؟ شما آیا به من سری زدید ؟ و بهانه ای از نبود من نداشتید ؟ نگفتید پس این با وفا چه شد که یکباره نیست شد ؟ حقیقتش دوستان خواستم خودم را کمی امتحان کنم بدونم تا چه حد اراده دارم که کاری را که در آن سخت عادت کردم آیا می تونم کنارش بذارم یا نه؟ البته کمی سخت بود ولی غیر ممکن نشد . خوب بهر حال از اینکه دوباره تجدید دیداری به دنیای وبلاگهایم یا نه بهتر بگم به دنیای اینترنت دارم خیلی روحیه ی مرا تازه ونو کرده . دنیای اینترنت یک دنیای دیگریست که میتونه انسان را  از زمین تا بیکرانها سوق بده و از او یک انسانی تکامل یافته بوجود بیاره ضمنآ متشکرم از پیامهای خوبتون موفق باشید.

دیداری از درهای بهشت

پیامبر اسلام(ص)در سفر عظیم آسمانی«معراج»با هم سفر گرامی خود جبرئیل از بهشت وجهنم دیدن کردند،انواع نعمتهای درخشان بهشت را از نزدیک دیدند،شعله های وحشت آور وعذاب های گوناگون دوزخ را نیز مشاهده کردند،هنگام مراجعت،جبرئیل از رسولخدا(ص)پرسید:آیا آنچه که بر روی درهای بهشت وجهنم نوشته شده بود خواندی یا نه؟حضرت فرمود:نه نخواندم.جبرئیل عرض کرد:بهشت هشت در دارد ودر هر دری چهار سخن نوشته شده است که آموختن وعمل کردن بهر یک از آن سخنان بهتر است از تمام دنیا وآنچه که در دنیا هست.حضرت فرمود:باید برگردیم وباهم آن نوشته ها را بخوانیم،با این ترتیب رسول گرامی(ص)و واسطه وحی الهی «جبرئیل»بسوی بهشت رهنمون گشتند،ابتدا از درهای بهشت دیدن کرده سپس بسوی دوزخ رفته واز درهای آن نیز دیدن نمودند.

نوشته های روی درهای بهشت

رسول اکرم(ص)وجبرئیل سخنانی را که بر روی هشتگانه بهشت نگاشته شده بود یکی پس از دیگری قرائت کردند،آن نوشته های روی در ها از اول تا آخر به این ترتیب بود:

در درب اول:«لااله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله»برای هر چیزی زینتی است ولی زینت زندگی سعادتمندانه وبا طراوت دنیا بستگی به چهار موضوع دارد:*_قناعت کردن*_اجتناب از کینه*_ترک حسد و رشک*_همنشینی با نیکان واهل سعادت.

در درب دوم: «لااله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» برای هر چیزی آرایش وشیرینی است ولی شیرینی وکامرانی آخرت به چهار کردار بستگی دارد:*_دست نوازش بسر یتیم کشیدن*_مهربانی به بیوه زنان کردن*_کوشش در راه بر آوردن نیاز مندیهای مسلمانان*_احترام ومهربانی به تهیدستان کردن.

در درب سوم: «لااله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» برای هر چیزی زیور وحلاوتی است ولی زیور تندرستی وسلامتی در دنیا به داشتن چهار روش است*_کم خوردن*_کم سخن گفتن*_کم خوابیدن*_شهوترانی کم کردن.

در درب چهارم: «لااله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» آنکس که ایمان بخدا وقیامت دارد به  پدر ومادرش نیکی می کند،آنکس که معتقد بخدا وقیامت است یا سخن نیک می گوید ویا ساکت میشود.

در درب پنجم: «لااله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» کسیکه می خواهد ذلیل و بیچاره نشود،کسی را ذلیل و بیچاره نکند،کسیکه میخواهد به او فحش وناسزا نگویند،خودش بکسی ناسزا نگوید،کسیکه میخواهد به او ظلم نشود،ظلم نکند،کسیکه می خواهد به دستگیره های محکم نجات خود دست یابد به کلمه «لا اله الا الله محمد رسول الله»متمسک شود.

در درب ششم: «لااله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» کسیکه می خواهد قبر او با وسعت باشد همواره به مسجد آمد وشد کند. کسیکه دوست دارد در قبر،کرمهای زیرزمین اورا نخورند مسجد را جاروب کرده وتمیز نماید.کسیکه میخواهد قبرش تاریک نباشد چراغ مسجد را روشن کند. کسیکه دوست دارد که بدنش تر وتازه در قبر بماند برای مسجد فرش بخرد.

در درب هفتم: «لااله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله»

در درب هشتم: «لااله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» آنکس که میخواهد از این درهای هشتگانه وارد بهشت شود به کمک چهار عمل،اجازه ورود به او داده خواهد شد:*_صدقه*_سخاوت*_حسن خلق*_اذیت وآزار نرساندن به بندگان خدا.

نوشته های روی درهای جهنم:

سپس به دیدار نوشته های درهای جهنم رفتیم دیدیم  سخنانی روی درهای هفتگانه دوزخ به این ردیف نوشته شده است:

در درب اول:سه طایفه مورد لعن خداوند هستند:*_دروغگویان*_بخیلان*_ستمگران.

در درب دوم:آنکس که امیدوار بخدا بود سعادتمند است.آنکس که از خدا ترسید از حوادث محفوظ وایمن است.آنکس که بغیر خداامیدوار است واز غیر خدا میترسد،هلاکت وغرور او را گرفته است.

در درب سوم:کسیکه میخواهد در روز قیامت برهنه نباشد،برهنگان را بپوشاند کسیکه میخواهد در روز قیامت گرسنه نباشد به گرسنگان طعام دهد.

در درب چهارم:آنکس که با سلام اهانت میکند خدا او را ذلیل وخوار کند آنکس که به خاندان جلیل پیامبر اسلام(ص) توهین کند،خدا او را ذلیل وخوار کند،آنکس که ستمکار را در ستم بر دیگران کمک کند،خدا او را ذلیل نماید.

در درب پنجم:پیروی از هوی وهوس نکن،چون هوی وهوس در برابر ایمان است،گفتار بی مورد وسخنان زیادی که سود بخش نیست نگو،تا از نظر خداوند نیفتی ، یاور ظالم نباش! زیرا بهشت برای ستمگران آفریده نشده است.

در درب ششم:من به انسانهائی که در راه کسب معاش وسعادت وآبروی خود،تلاش میکنند،حرام هستم،من با آنهائی که کمک به امور خیریه میکنند حرام هستم،من به آنهائیکه روزه میگیرند حرام هستم.

در درب هفتم:پیش از آنکه خداوند به حساب شما رسیدگی کند،به حساب خودتان برسید،پیش از آنکه خداوند شما را سرزنش کند ،خود را سرزنش کنید،پیش از آنکه  شما را به محکمه عدل الهی رهنمون سازند خدا را همواره بخوانید.


رفتار دیگران نسبت به شما همانگونه است که خودتان خواسته اید

وابستگی چیزی نیست که به سبب ارتباط با آدمهای سلطه جو به خودی خود ایجاد شود،بلکه همانند سایر اعمال اشتباه آلود،یک انتخاب است.شما به دیگران می آموزید که بر شما تسلط پیدا کنند و با شما به گونه ای رفتار کنند که همیشه رفتار شده است.رویه های بسیاری موجب حفظ و ادامه رفتار سلطه جویانه می شود و تنها در صورتی تکرار می گردند که مؤثر باشند.تاءثیر این رویه ها،در هر ارتباط ،به نحوی است که بتوانند شما را در خط وموقعیت وابسته نگهدارند.مثل:فریاد زدن و هر گونه بلند کردن صدا .اگر فردی نرم خو وملایم و خواهان آرامش باشید ،به زور صدا بر شما تحکم خواهد شد._رفتار تهدید آمیز«ترکت میکنم،جدا می شوم.»_القای احساس تقصیر:«حق نداشتی این کار را بکنی.»،«چه طور توانستی چنین کاری را بکنی؟»اگر«احساس تقصیر»نقطه ضعف شما باشد به این طریق می توان شما را به اطاعت وا داشت._رفتارهای خشم آلود و انفجاری:پرت کردن چیزی،دشنام دادن و یا کوبیدن بر چیزی._کلک بیماری جسمی:توسل به حمله قلبی،سر درد یا بیماری های دیگر،هنگامیکه  یک طرف مطابق میل طرف دیگر رفتار نمیکند.اگر به دیگری یاد داده باشید که هر گاه بیمار شود طبق خواسته او عمل خواهید کرد،با این رویه می تواند شما را آلت دست قرار دهد._سکوت،حرف نزدن وترشروئی عمدی،از روشهای عالی برای واداشتن دیگری به انجام خواسته های شخص است._اشک ریختن که معمولا" احساس تقصیر در طرف به وجود می آورد._قهر کردن ،بلند شدن و بیرون رفتن راه خوبی برای دست آموز کردن طرف است._اظهار:«تو مرا دوست نداری»یا«تو مرا درک نمی کنی»برای به کرسی نشاندن حرف خود وایجاد وابستگی در طرف._تهدید به خود کشی:«اگر آنچه که می خواهم نکنی،خودم را خواهم کشت»یا «اگر مرا ترک کنی به همه چیز خاتمه می دهم.»تمامی تدابیر  گفته شده طرف ازدواج را در نقش دلخواه طرف دیگر نگه می دارد .این روشها زمانی به کار میروند که مؤثر ونتیجه بخش باشند.اگر یک طرف تسلیم نشود وآلت دست قرار نگیرد،طرف دیگر از آن استفاده نخواهد کرد.وقتی یک طرف به چنین تدابیر وتمهیداتی تن  می دهد،طرف دیگر عادت به استفاده از آن ها میکند.اگر شما واکنش های مناسب زیر بار رفتن واطاعت کردن را از خود بروز دهید،به طرف دیگر خود می آموزید که تا چه حد تحمیل پذیر هستید. اگر شما به میل دیگران به این طرف و آن طرف کشانده میشوید،مطمئن باشید که خود متقاضی آن بوده ونشانه های مناسب را از خود بروز داده اید.میتوانید بیاموزید که رفتار خود را در برابر دیگران طوری تنظیم کنید که برخوردشان با شما مطابق میل و نظر خودتان باشد.اینکار مستلزم صرف وقت وکوشش است،زیرا تا به حال نیز وقت زیادی را صرف کرده اید تا چگونگی رفتار دیگران را نسبت به خودتان به آن ها یاد بدهید.در همه زمینه ها ،از جمله شغل خویش،در خانواده یا در هر جای دیگری که با رفتار نا مناسب ونامطلوبی روبه رو می شوید می توانید تغییراتی به وجود آورید.به جای اینکه بگوئید:«چرا با من بهتر از این رفتار نمی کنی؟»بگوئید:«من چه کنم که دیگران با من چنین رفتاری  را در پیش می گیرند؟»نقطه تمرکز را بر وجود خودتان قرار دهید و شروع به تغییر دادن واکنش های خود باشید.

دوست روشنفکر و ...

از نعمتهای بزرگ،داشتن رفیق عاقل وپرهیزکار وروشنفگر است واز بدبختیها ،رفیق بد و جاهل وکودن است ودر این مسیر چقدر از انسانها خوشبخت شدند وچقدر از انسانها بدبخت گردیدند،از این رو اسلام جداَ به این موضوع اهمیت شایان توجهی داده است،نکته مهمتر اینکه در بسیاری از روایات صرفنظر از دانش وتقوی وعدم آن،موضوع روشنفکر وکوته فکر بعبارت دیگر موقع شناس وموقع ناشناس محور سخن قرار گرفته است،مثلا امام صادق(ع) میفرمایند:برادران ورفقای صمیمی،سه قسمند:*کسی که مانند غذا به آن نیاز است وآن رفیق عاقل است*کسی که وجود او برای انسان بمنزله بیماری مزاحم است وآن رفیق احمق است*کسی که وجودش بمنزله داروی شفابخش است وآن رفیق روشنفکر است .

شاخص نبوی

نظامی که پیغمبر خدا ساخت،شاخصهای گوناگونی دارد که در بین آنها هفت شاخص از همه مهمتر وبرجسته تر است:شاخص اول،ایمان ومعنویت است.انگیزه و موتور پیشبرنده حقیقی در نظام نبوی،ایمانی است که از سرچشمه دل وفکر مردم می جوشد و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در می آورد.پس شاخص اول،دمیدن وتقویت روح ایمان ومعنویت ودادن اعتقاد واندیشه درست به افراد است،که پیغمبر این را از مکه شروع کرد ودر مدینه پرچمش را با قدرت بالا برد.شاخص دوم،قسط وعدل است.اساس کار بر عدالت وقسط و رساندن هر حقی به حقدار _بدون هیچ ملاحظه ای است.شاخص سوم،علم ومعرفت است. در نظام نبوی،پایه همه چیز،دانستن وشناختن وآگاهی وبیداری است؛کسی را کور کورانه به سمتی حرکت نمیدهند؛مردم را با آگاهی ومعرفت وقدرت تشخیص،به نیروی فعال_نه نیروی منفعل_بدل میکنند.شاخص چهارم،صفا واخوت است.در نظام نبوی،درگیریهای برخاسته از انگیزه های خرافی،شخصی،سود طلبی ومنفعت طلبی مبغوض است وبا آن مبارزه می شود؛فضا،فضای صمیمیت واخوت وبرادری وهمدلی است.شاخص پنجم،صلاح اخلاقی و رفتاری است.انسانها را تزکیه و از مفاسد ورذایل اخلاقی ،پیراسته و پاک می کند؛انسان با اخلاق می سازد؛تزکیه،یکی از آن پایه های اصلی است؛یعنی پیغمبر روی یکایک افراد کار تربیتی وانسان سازی می کرد.شاخص ششم،اقتدار وعزت است.جامعه ونظام نبوی،تو سری خور،وابسته،دنباله رو و دست حاجت به سوی این وآن دراز کن نیست؛عزیز ومقتدر وتصمیم گیر است؛صلاح خود را که شناخت، برای تآمین آن تلاش می کند وکار خود را پیش می برد.شاخص هفتم،کار و حرکت و پیشرفت دائمی است.توقف در نظام نبوی وجود ندارد؛به طور مرتب،حرکت،کار و پیشرفت است.اتفاق نمی افتد که یک زمان بگویند:دیگر تمام شد؛حالا بنشینیم استراحت کنیم!این وجود ندارد.البته این کار،کار لذت آور و شادی بخشی است ؛کار خستگی آور وکسل کننده وملول کننده وبه تعب آورنده ای نیست؛کار ی است که به انسان نشاط ونیرو و شوق می دهد.

روز با سعادت مبعث پیامبر گرامی حضرت محمد(صلواةالله علیه)بر جمیع مسلمین جهان مبارکباد.


عشق وتنفر

عشق ورزیدن به کسی هرگز بدین معنا نیست که ما همیشه با او نظر موافق خواهیم داشت ویا حتی نسبت به او احساس خوبی خواهیم کرد.بدان معنا نیست که همه اعمال ورفتار او را دوست خواهیم داشت.هر کسی را که دوست داشته باشیم مواردی هم هست که او را دوست نداشته باشیم.در نظر اغلب مردم تنفر کلمه کثیفی است.قابل قبول به نظر نمی رسد که کسی از همسرش متنفر باشد.تنها وقتی طلاق می گیرید ویا در این مرحله هستید ممکن است احساس تنفر کنید.تنفر نشانه عشقی است که با مانع روبه رو شده باشد.وقتی کسی که او را دوست داریم کاری میکند که پذیرفتنش برای ما دشوار است،بعضی از مابه احساس تنفر می رسیم.می خواهیم او را تغییر دهیم تا دوباره بتوانیم او را دوست بداریم.همه رنجهای سرکوب شده وفرو نشانده شده به شکل تنفر ظاهر می شوند.اگر خودما اجازه ندهیم که در مواقعی احساس تنفر کنیم ناراحتی در ما سرکوب می شود وبا وجود آن نمی توانیم به آن شکل که می خواهیم عشق بورزیم.احساس تنفر داشتن بدین معناست که احساسمان جائی مسدود شده است.لازم نیست که پیوسته به آن فکر کنیم اما همین که از وجود آن آگاه باشیم می توانیم راه غلبه بر آنرا پیدا کنیم.وقتی نتوانیم احساسات منفی خود را با دیگران در میان بگذاریم،روی هم انباشته می شوند و از ابعاد متعارف بیرون می روند.این امکان هم وجود دارد که بخواهیم آنها را سرکوب کنیم وفرض بر این بگذاریم که فراموش شده اند.ممکن است فراموش شده باشند اما هنوز تأثیرشان رادارند.بنابر این یا واکنش بیش از اندازه نشان می دهیم ویا دیگران را با نفرت از خود می رانیم.

چالش راستین عشق

ما بعنوان انسان موجودی پیچیده هستیم .نیاز های جسمانی،احساسی،ذهنی ومعنوی داریم که باید آنها را کامل کنیم.نرسیدن در هر یک از این زمینه ها می تواند برایمان تولید درد ورنج کند.نیازی هست که اگر آن را کامل نکنیم همه چیزمان خراب می شود وآن نیاز به عشق است .عشق با دیگران ،وعشق به خودمان.علت اصلی نارضایتی وناراحتی انسان فقدان عشق است.این نیاز اصولی بر سایر نیازها می چربد وبر آنها سنگینی می کند.بدون عشق نمی توانیم احساس موفقیت کنیم.براساس امنیت خاطر است که می توانیم زندگی موفقی را پایه گذاری کنیم.صاحب ومالک هر چه که باشیم مادام که خود را دوست نداشته باشیم وعشقمان را با دیگران سهیم نشویم نمیتوانیم از آن بهره گیریم.هیچ اندازه موفقیت در زندگی جای نیاز ما به عشق را پر نخواهد کرد.همسر ما و کسی که او را دوست داریم از ویژگیهائی برخوردار است که ناخواسته می خواهیم آنها را در درون خود بیابیم. با دوست داشتن وعشق ورزیدن به او همان کیفیات پنهان در وجود خود را بیدار میکنیم.این کشف خویشتن به ما رضایت خاطر بیشتری می دهد.در جستجوی رسیدن به وحدت با همسرمان هستیم تا در درونمام به یکپارچگی بیشتری برسیم.به این نتیجه می رسیم که رابطه ای معنی دار داشته باشیم. گر چه همسرمان هر گز کامل وصد در صد بدون عیب ونقص نیست،او را به عنوان همدمی و همدلی خاص پذیرا شده ایم تا زندگی خود را با او سهیم شویم.وقتی امواج زن در هم فرو می شکند زمان پاکسازی احساسی فرا رسیده است.مادام  که زن این پاکسازی را انجام ندهد،توانائی خود به عشق ورزیدن را از دست می دهد.با سرکوب کردن احساسات به تدریج شور واشتیاق زن از دست می رود.حتی زنان قوی ،با اعتماد به نفس وموفق نیز گاه به اعماق چاه خود فرو می روند.مردها اغلب دچار این اشتباه می شوند که خیال می کنند اگر همسرشان در دنیای کار موفق باشد،گرفتار این افسردگیهای احساسی نمی شود.عکس این باور درست است.وقتی زن در دنیای کار قرار می گیرد،فشار وتنش را تجربه می کند.نیاز به پاکسازی احساسی او موقتآ به تعویق می افتد.وقتی زن لباس کار برتن می کند،از احساسات خود فاصله می گیرد.اما وقتی به خانه باز گردد،به همسرش نیاز دارد تا از او حمایت کند.باید به این نکته توجه داشت که سفر به اعماق چاه درون زن روی روابط شغلی او تأثیر نمی گذارد،اما بر ارتباط او با کسانی که آنها را دوست وبه آنها احتیاج دارد تأثیر می گذارد.اگر زن بی درنگ به مرد علاقه نشان ندهد،مرد نباید مأیوس شود.مرد باید بداند که زنها بمانند فر اجاق خوراکپزی هستند که بتدریج گرم می شوند.مرد نباید از این رفتار  زن به این نتیجه برسد که به او علاقه ندارد.زن برای احساس عشق کردن به زمان احتیاج دارد ونمی توان انتظار داشت که زن ومرد در نگاه اول عاشق یکدیگر بشوند.اگر احساس کنیم عشقی را که به آن نیاز داریم در یافت نمی کنیم،اگر احساس کنیم که همسرمان را سرزنش میکنیم،به این نتیجه می رسیم که به چیزی احتیاج داریم که همسرمان نمیتواند آن را به ما دهد.قبول مسئولیت برای حمایت از خود ،وقتی دریچه ی دلمان بسته است،وسیله ای فراهم می کند تا همسرمان را مسبب ناراحتی خود به حساب نیاوریم.می توانیم در مقام توجه به خود باشیم وبعد با دست پر با استقبال رابطه عالی برویم.از خود مایه بگذاریم وبی توقع باشیم.جذب کردن ،دل بردن واحترام گذاشتن سه اقدامی هستند که می توانند ما را به یکدیگر نزدیک یا دور کند.جذابیت تحت کنترل ما نیست.اما می توانیم بگوئیم که وقتی جذابیتی وجود دارد درسهائی برای آموختن وکشفیاتی برای پی بردنوجود دارد.از آنجائی که ما جذب کسانی می شویم که بر خلاف ما هستند،مهم تصدیق کردن این نکته است که اشخاص با هم متفاوتند.از سوی دیگر دلبری کردن برای زنها مهم است زیرا مردها همیشه خواهان آن بوده اند که همسرشان را شاد وخوشبخت ببینند.وقتی مردی زنش را شاد وخوشحال می بیند،رضایت خاطر اورا به خودش نسبت می دهد واعتبارش را برای خودش نگه می دارد.وسر انجام احترام قائل شدن برای همسر به معنای حمایت از اوست تا خودش باقی بماند وفردیتش حفظ شود.احترام گذاشتن به معنای به رسمیت شناختن خواسته ها،آرزوها،ارزشهاوحقوق یکدیگر است.احترام گذاشتن به معنای پایبندی به تعهدات است.به معنای اهمیت برابر یا اهمیت بیشتر دادن به همسر است.احترام گذاشتن یعنی به رسمیت شناختن این مطلب است که همسرمان به حمایت ما احتیاج دارد.برای زنده نگهداشتن جادوی عشق وجذابیت باید فعالانه متر صد فرصتی باشیم تا عشق را زنده نگه داریم ونیازهای عاطفی همسرمان را برآورده سازیم.خانمها برای زنده نگهداشتن عشق باید از شوهرشان دلبری کنند و آقایان باید همچنان تعقیب کننده وخواهان همسرشان باشند.بر گرفته از مطالب روزهای زندگی