سفارش تبلیغ
صبا ویژن

واژه های زندگی

سفره سحر ...

امروز هم مثل روزهای پیشین گذشت ویک قدم به خدا نزدیکتر شدیم. وقتی سر می گردانیم وبه گذشته ها نگاهی می اندازیم از اعمال خود چه می بینیم ،آیا تونستیم حقی را پایمال نکنیم ،آیا تونستیم دلی را نرنجانیم، آیا توانسته ایم حرمت اشخاص را حفظ کنیم ؟ آیا آنقدر همت داشتیم در برابر گناهانی که به نظر ما  شیرین بوده اند  اراده از خود داشته از آن دوری کنیم ، آیا به موقع عبادت خود را بجا آورده ایم تا خود را از یوغ خواسته های ناپایدار رهائی بخشیم ،آیا خدای خود را در یافتیم و خود را در وجودش عجین ساخته ایم و کلی آیاهای دیگر وکلی سؤالهای بی جواب دیگر ،اگر خود را شناختیم بدان به معبود خود پی می بریم ، و بدان که شناخت خود باری بس عظیم است . اما ما آدمها فقط توانسته ایم عیوب دیگران را مطرح کنیم تا اینکه به عیوب خود پرداخته باشیم ،دائم در گوش دیگران از حق و حقانیت و از خدا و پیغمبر گفته اما خود به مسائل واجب آن اهمیت نمی دهیم ، ما که مسئولیت امور دیگران را تقبل کرده آیا توانسته ایم به موقع حقوقشان را بپردازیم و آنها را چشم به راه حقوقشان نگذاریم و از نجابتشان سوء استفاده نکنیم، یا اینکه آنقدر با کوتاهی در کارمان باعث میشویم تا طرف مقابل با افکار گوناگون به بیراهه کشیده شود و نسبت به دیگران سوء زن پیدا کند خوب با همین رفتارهای نابجاست که باعث می شویم  دیگران را هم به گناه وادار کنیم ،چرا ؟....

 تا حالا شده از خود بپرسیم چرا عبادت میکنیم ؟چرا واجب دانسته ایم که روزه دار باشیم ؟ چرا باید به حریم بزرگان اسلام اهمیت دهیم؟ آیا میدانیم همین انجام دادن اعمال خدائی چه خاصیت وجودی ومعنوی برای انسان دارد ؟

سی روز ماه رمضان فکر واندیشه وزبان و دل را از هر چه که احساس میکنیم باعث گناه ما آدمیان است پاک نگهداشته .آیا میتوانیم در آینده هم همینگونه باشیم که حال هستیم ؟باور کنیم که درست است خیلی بنظر سخت می آید. اما وقتی به خود باور کنیم که همین حال نیست که هستیم بلکه آینده بهتری هست که انتظار ما را می کشد پس میتوانیم آن باشیم که معبودمان خواسته آن باشیم که برای وجود انسانی ما مطرحه.آنقدر غرق در معبود خود شویم که کماکان با بصیرت کامل او را در یابیم، و از او سرچشمه های سعادت را جویا شویم اوست دادرس ما و مائیم جوایای حقیقت از آن.


آرامش را در امواج دریا جویا بودم !

از شهر و دیارمون چند روزی را تصمیم میگیریم به دیاری دیگر میهمان شویم،طوریکه تمام امکانات نیازمندیها وحتی جا را برای مقیم شدن یک ماهی ردیف کرده و خود را برای زندگی ودر آرامش بودن راهی آن دیار کردیم اما ،امان از جویای آرامش در آن جا ومکان ودیار ،واحدی را با کلی مزایا گرفته و حال که مقیم آنجا شدیم ، از یکی دو روز بعد که وسیله خنک کننده ی آن منزل جز پنکه های سقفی چیزی نبود و پنکه ای که وقتی روشن میشد همچین که شروع به چرخش میکرد از آن صدای بلدوزر به گوش میرسید طوریکه قابل تحمل نبود نه هوای آن دیار و نه صدای آن پنکه، بهر حال می بایست با آن بسازیم،وهرچه هم به صاحب خانه تذکر میدادیم متأسفانه رسیدگی نمیشد، آن از وسیله خنک کننده ی آن منزل و آنهم از اینکه نمیشد پنجره ها را بست و میبایست متوجه ی سر و صداهای آنچنانی کوچه وبرزن باشیم ، تا سه نیمه شب که همسایه ها بزن وبکوبشون بود ویا دختران دانشجوئی که هر کدوم از دیاری به هم رسیده بودند ومی بایست شاهد سر وصدا و جیغ وداد آنها باشیم وبعد ازاینکه یک ساعتی در خواب بودیم البته با سرو صدای پنکه منزل میبایست خود را وقف دهیم وگر نه میبایست از گرما وشرجی بودن آن منطقه در عذاب باشیم تازه برای ساعت چهار صبح یک خروس این ور منزل ویک خروس اونور منزل از منازل همسایه شروع به قوقولی قوقول میکردند آنهم چه بد صدا انگاری آب وهوای آن منطقه صدای اونها را هم در هم و بر هم کرده بود که سخت گوش خراش بودند تا ساعت پنج بایستی اونها رو هم تحمل کنیم بعد از اون هم صدای دلنواز اذان ،البته همین صدای اذان بود که تمام واکنشهای سخت لحظات را بر من آسان می نمود . خوب بعد از اینکه نماز را میخواندیم حالا تصمیم به یک استراحت میکنیم تا بلکه خستگی راه وسفر از وجودمون سا ئیده بشه که،تازه ماشینهای سنگین خاور نه یکی نه دوتا بلکه خدا میداند چندین ماشین از آن سه راهی وکوچه وبرزن تردد میکردند که موجب سلب آسایش آن منطقه بود ،ماشینهای آهن کش، ماشینهای بار کش، ماشینهای سنگ کش، ماشینهای سیم کش طوری که نه تنها صدای ورود ماشینها موجب اذیت بود بلکه وسایل شان چون سیمهای زخیم بلند باریشان بر زمین می سابید وتولید سر وصداهای ناهنجار میکرد. نمیدانم آن دانشجویان اطراف چگونه می توانستند به امورات درسی خود رسیدگی کنند با این همه سر وصدا وبی نظمی منطقه ؟ از یک سو صدای جوشکاریهای گوش خراش ،از یک سو صدای ماشینهای مختلف با بوقهای بد صدا وگوش خراش ، از یک سو دعواهای همسایگی از یک سو هر هر و کر کر دانشجوهای دختران که هر کدوم از دیاری به هم رسیده بودند از یک سو فضای شرجی وغیر قابل تحمل واز یک سو هم صدای نا هنجار پنکه سقفی ،وای خدای من این چه لحظاتی است که باید سپری شود فقط لحظه شماری میکردم هر چه زودتر ترک این محیط بی سروسامان کنم تا خود را در یابم. وای امان از قطعی برق که همراه با قطعی آب بود چه مکافاتی ،عجب میهمانوازی در آن شهر که همه وهمه ی لحظاتش فرار از لحظاتش بود .حالا تمام این مسائل به کنار حالا می خواهیم جهت خرید برای منزل به بیرون برویم خوب متأسفانه اجناس وخوراکیهای اطراف آن منطقه خیلی گرانتر از آن بودند که خریداری شوند پس تصمیم میگیریم که از بازار آن شهر خریداری  کنیم ، میخواهیم به بازار رویم که می بایست با تاکسی برویم حالا کرایه ماشین تا ایستگاه اول نفری صدو بیست وپنج تومان با وجود اینکه در شهر خودمان هفتادوپنج تومان به هر ایستگاه می باشد، تازه به بازار نرسیدیم که میبایست پیاده شویم وباز تاکسی دیگری را بگیریم تا به بازار برویم اونهم باز نفری صدوبیست وپنج تومان حساب می کنم رفت وبرگشتمون البته چون برای خرید دو نفری می رفتیم روزی هزار تومان پول کرایه تاکسیهایمان بود . خوب ،حالا وارد بازار که میشویم مثلآ میخواهیم اقتصادی خرید کنیم متوجه ی آن می شویم  میوه ،که اگر در شهر ما سیب گلاب کیلوئی ششصد تومان است آنجا همان میوه را کیلوئی هزار و هشتصد تومان بفروش گذاشته اند ،اگر میوه ی موز در شهر ما کیلوئی هشتصد تومان است آنجا کیلوئی هزار ودویست تومان است ،میوه هلو که خیلی گران بود کیلوئی دو هزار ودویست تومان و نان لواش در شهر ما دونه ای پانزده تومان است آنجا دونه ای پنجاه تومان است آن هم چه نانی وقتی می جوی انگاری چرم را به دندان می کشی مگر حل میشود و هر لقمه ی آن را می بایست با یک لیوان آب ،  از حلقوم به معده رساند ، به همین نسبت تمام اجناس وخورد و خوراک در این شهر از شهرهای دیگر کشورمان گرانتر بود واقعأ بی سرو سامان وخسته کننده ،بهر حال حالا بعد از چند روزی میخواهم از حساب بانکیم برای رفع حاجت روزمره پولی برداشت کنم تازه متوجه میشوم که در آن شهر هیچکدوم از عابر بانکها کارتم را نمی پذیرند عجب شهر بی سرو سامانی واقعأ خاطره ای که از این چند روزه ی سفری که در این دیار داشتم جز خستگی و نا امیدی برای زندگی در ذهنم باقی نگذاشت . نمیتوانم نام آن شهر را بیان کنم بخاطر  تعصبی که به کشورم دارم، به خود نمی توانم اجازه دهم که باعث بی آبروئی آن دیار شوم فقط میخواهم که انشاءالله به این امور رسیدگی شود. 

دوران خفن !!!

سفری پیش میگیرد خوش میگذراند آزادی پرندگان را که متوجه میشود حال پرنده اش را در قفس میگذارد و او را حبس میکند! دست و پایش را میبندد و میخواهد با تند خوئی از او محافظت میکند . پرنده را با چنین حالتی افسرده میکند! طوری که پرنده نازنین و آزاد و رها از شدت افسردگی روز به روز ورم میکند طوریکه احساس میکند اکسیژن به وجودش نمی رسد . صاحب پرنده در افکار مغشوشش نسبت به پرنده سخت در گیر مشاجره است می ترسد روزی رهایش کند و او هم به خواسته های خدا دادیش برسد اما او را تنها بگذارد ولیکن نمیداند که پرنده حق آزادی دارد و وفای به عهد. اگر رهایش کند رشد میکند و برای عموم مفید است اما افسوس! وصد افسوس! که با اسیر شدن ، پرنده دوران افسردگی را باید با او طی کند.!

هشدار پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم)

پیامبر خدا (ص) در زمان حیات وزندگی خود،خطر سقوط وبازگشت را به مسلمانان گوشزد کرده بود ودر پرتو تعالیم قرآن به مردم هشدار داده بود که شیطان در کمین است ومی طلبد که آنان هوشیار باشند.(( انسان)) موجودی است ناشناخته وقابل تحول . او یک جریان ومجموعه ای از امکانات است ومی تواند در دو افق تجلی کند. بنابراین ،انسان باید مراقب خود باشد که حرکتش در ((صراط مستقیم)) استمرار یابد پیامبر خدا در ارتباط با مرگ خود به مسلمانان هشدار داد وفرمود: نکند اگر من از دنیا رحلت کرده وبه سوی عقبی شتافتم ،شما دگرگون گردید! در قرآن می خوانیم محمد (ص) فقط فرستاده خداست وپیش از او ،فرستادگانی دیگر نیز بودند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود ،شما به عقب برمی گردید؟!(واسلام را رها کرده به دوران جاهلیت وکفر باز گشت خواهید نمود؟!)و هر به عقب بازگردد، به خدا ضرری نمی زند وخداوند به زودی شاکران (و استقامت کنندگان) را پاداش خواهد داد.(آل عمران 144) . پیامبر خدا این هشدار وبیدار باش را در تابش وحی،مقابل دیدگان آن مردم نمایش داد تا فراروی آنان در آینده باشد.اما هیهات ،آیا آنان عبرت گرفتند؟ .

روز مبعث پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) را برجمیع مسلمین جهان و همچنین انسانهای خوب جهان تبریک  عرض میکنم.


زندگی انسان داستانی مبهم

درون انسان ، انسان را به بدی‏ می‏کشاند و گاهی جبر .

نیش عقرب نه از ره کین است             اقتضای طبیعتش این است

دو علم افراشت : اسپید و سیاه                آن یکی آدم ، دگر ابلیس راه

جامعه شناسی انسان بر روانشناسی او تقدم دارد ، چیزهائی که می‏پنداریم‏ برای انسان غریزی و فطرت است ، در واقع جامعه به او عطا کرده و اصولا هر چه انسان دارد جامعه به او داده است این جامعه است که به همه جهازات‏ روحی و روانی انسان شکل می‏بخشد ، جامعه است که غریزه اخلاقی را به فرد تحمیل می‏کندخیال می‏کند که آن را از خودش دارد انسان مثل یک ماده خام است که تحویل‏ کارخانه داده می‏شود و خودش هیچ اقتضائی ندارد ، کارخانه آن را به هر شکلی خواست در می‏آورد ، یا مثل نوار خالی ضبط صوت است که هر چه بگوئید همان را به شما تحویل می‏دهد قرآن بخوانید قرآن ، شعر بخوانید شعر ، نثر بخوانید نثر تحویل می‏دهد . پس انسان در ذات خودش نه غریزه خوبی دارد نه غریزه بدی اینها مربوط به عوامل اجتماعی است ، عواملی پیچیده که ممکن است افراد را خوب بسازد یا بد.از نظر جامعه شناسی مارکسیسم ، سازمانها و بنیادهای جامعه همه در یک‏ سطح نیستند ، جامعه مانند ساختمانی است که یک پایه و زیربنا دارد و بقیه قسمتهای آن بر روی آن پایه بنا می‏شوند و تابه آن هستند پایه و زیربنای جامعه اقتصاد است و تغییر اوضاع و احوال اقتصادی باعث تغییر نهادهای اجتماعی خواهد شد و تغییر عوامل اجتماعی باعث تغییر رفتار انسانها می‏گردد. پس انسان از جامعه شکل می‏گیرد و جامعه از اقتصاد ، و اقتصاد هم ساخته‏ روابط تولید و در نهایت ابزار تولید است شکل ابزار تولید است که جامعه‏ را می‏سازد ، و جامعه است که انسان را می‏سازد اگر خواستید انسانها را در طول تاریخ بشناسید وضع اقتصادی و ابزار تولید اجتماعی آنها را بشناسید خوبی و بدی انسان تابع وضع خاص ابزار تولید است. فکرش ، روحش ، ذوقش ، وجدانش و همه چیزش تابع جامعه است و جامعه هم‏ انسان اساسش سازمان تولیدی است ، و وضع تولیدی و جبر تاریخ هر جور ایجاب کند انسان به همانگونه ساخته می‏شود ، نور بدهد نور می‏گیرد ، ظلمت بدهد ظلمت‏ می‏گیرد. در پس آینه طوطی صفتم داشته اند  آنچه استاد ازل گفت بگو می‏گویم اینجا ، آینه ابزار تولید است این شر و فساد و باطل از ابزار تولید پیدا شده و جبرا هم پیدا شده ، و هست و هست تا وقتی که باز دوباره‏ ابزار تولید آنقدر رشد کند

مارکسیسم برای بشر اختیار نمی‏شناسد ، او را تابع جامعه و ابزار تولید اقتصادی می‏داند که محکوم به جبر تاریخ است.‏ همه کسانی که به " اصالت اجتماع " معتقدند ، یعنی انسان را فاقد سرشت ، و تمام ابعاد وجودی او را ساخته جامعه می‏دانند جبری فکر می‏کنند و تز اصلاحی را قبول ندارند چون قبول تز اصلاحی براساس این است که انسان‏ بتواند خودش را اصلاح کند و حق و عدل و راستی را بر پا دارد. بنابراین مسئله تز اصلاحی بر دو پایه‏ استوار است : یکی اینکه طبیعت بشر را شریر ندانیم


.....

دیگر اینکه برای‏ بشر آزادی و اختیاری قائل شویم که بتواند بر اوضاع اجتماعی خویش مسلط شود و خود و جامعه خود را هر طور که می‏خواهد بسازد‏ بر طبیعت‏آن مقدار می‏توان مسلط شد که بتوان آن را شناخت ولی باغبان نمی‏تواند درختی را که به صورت نهال است یک روزه بارور کند ، این دیگر در اختیار او نیست سیر طبیعت خارج از اختیار انسان است و انسان حداکثر می‏تواند آن را بشناسد و خودش را با آن تطبیق دهدوقتی که در طبیعت بشر جز شرارت چیزی نیست ، بشر را بدست بشر نمی‏شود اصلاح کرد پیامبران آمده اند بشر را بدست بشر اصلاح کنند نیامده اند بشر را بدست فرشتگان اصلاح کنند قرآن می‏گوید : پیامبران‏ را با دلائل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان فرستادیم تا مردم‏ ‏  عدالت را بر پا دارند نمی‏گوید تا پیامبران مردم را به عدالت وادار کنند می‏گوید تا مردم ، خود عدالت را بپا دارندیعنی پیامبران می‏خواهند به دست مردم ، جامعه را اصلاح کنند ، تز اصلاحی این است. قرآن کریم: جریان هستی را براساس حق می‏داند و حق را اصیل معرفی می‏کند و در مقابل ، هر چند باطل را نفی نمی‏کند اما آن را اصیل نمی‏داند از این رو قرآن به تاریخ خوشبین است و برای انسان اصالت‏ قائل است قرآن نمی‏گوید انسان فقط یک ابزار است و در مسیر یک جبر کور واقع شده است ، چون برای ایمان اصالت قائل است اسلام برای انسان یک‏ گرایش ذاتی به صداقت و امانت و عدالت معتقد است به تعبیر قرآن انسان‏ حنیف است ، حقگراست ، یعنی میل به کمال و خیر و حق بالفطره در او وجود دارد در عین حال از آزادی و اختیار برخوردار است و لذا ممکن است از مسیر خودش منحرف شود و حق کشی کند ، ظلم کند ، دروغ بگوید ، قرآن اینها را به صورت یک جریانهای موقت می‏پذیردپس در این بینش ، باطل به عنوان یک امر نسبی و تبعی و به عنوان یک‏ نمود و یک امر طفیلی مطرح می‏شود ظلم که پیدا می‏شود از کجا پیدا می‏شود ؟ از اینجا پیدا می‏شود که ستمگر ، آن حس ملکوتی و خدائی خودش را به جای آنکه در مسیر خدائی ارضاء کند در مسیر غیر خدائی و شیطانی ارضاء می‏کند بطلان و شر از یک نوع تغییر مسیر پیدا می‏شود که لازمه مرتبه وجودی انسان‏ یعنی مختار و آزاد بودن انسان است حق اصیل است و باطل غیر اصیل ، و همیشه بین امر اصیل و غیر اصیل اختلاف و جنگ است ، ولی این طور نیست‏ که حق همیشه مغلوب باشد و باطل همیشه غالب آن چیزی که استمرار داشته و زندگی و تمدن را ادامه داده حق بوده است ، و باطل نمایشی بوده که جرقهای زده ، بعد خاموش شده و از بین رفته است فطرت بشر در همه جا حتی در شوروی همین جور است‏ از آن ده میلیون کمونیستش که بگذرید که آنها هم شاید پنج میلیونشان‏ اغفال شده اند ، اگر شما سراغ صد و نودمیلیون دیگر بروید یک عده‏ انسانهای فطری می‏بینید ، یعنی مسلمان فطری ، مسلمان بالفطره ، یعنی یک‏ انسان سالم اگر جامعه ای جوری که مارکسیستها می‏گویند باشد ، ظلمت بر نور بچربد ، شر بر خیر بچربد ، همه به همدیگر دروغ بگویند ، همه به یکدیگر خیانت کنند ، یک نفر تقوی نداشته باشد ، یک نفر ایمان و حقیقت نداشته‏ باشد ، محال است اصلا این جامعه سر پای خودش بایستد . فرق است بین جامعه بیمار و جامعه ای که شر درآن غالب شده باشد شما آن‏ قله های شامخ را در نظر نگیرید ، آنها مقیاس جامعه نیستند ، جامعه مثل‏ یک فرد است حکما می‏گویند حالتی که حیات بدن را حفظ می‏کند بین دو حد است و به تعبیر آنها مزاج نوسان دارد ، مثلا فشار خون انسان بین دو حد باید باشد ، از یک حد کمتر باشد می‏میرد و از یک حد بیشتر هم باشد می‏میرد ، یک حد تعادل دارد انسان کوشش می‏کند که مزاج را در این حد تعادل نگه دارد او ره اگر از یک حد کمتر باشد خوب نیست ، بیشتر هم‏ باشد خوب نیست سلولهای سفید یا قرمز از یک حد نباید کمتر باشند ، از یک حد هم نباید بیشتر باشند قند از یک حد کمتر نباید باشد ، از یک حد هم نباید بیشتر باشد جامعه هم همین طور است حق و حقیقت در جامعه اگر از یک حد کمتر باشد آن جامعه می‏میرد اگر جامعه ای باقی باشد معلوم می‏شود در میان دو حد باطل افراط و تفریط نوسان دارد حالا اگر در آن حد معتدل‏ ‏.انقلابی که در آن واحد در دو جبهه بود : در دو جبهه‏ متخالف و متضاد ، هم برونی و هم درونی ، هم اخلاقی و هم اجتماعی ، هم‏ معنوی و هم دنیائی . می‏دانیم که انقلابات مقدس اجتماعی منتهای هنرشان‏ اینست که در طبقه محروم و مظلوم روح حیاتی بدمند و آنها را به قیام در برابر طبقه استثمارگر وادار کنند. البته این کار را کرد ، این روح را دمید و مردم را به قیام در برابرظلم وادار کرد ، اما کارش تنها این نبود . کاری بالاتر و انقلابی عظیم‏تر بکشد.جوهر انسان جوهری است در حال رشد و تکامل و در مسیر زندگی علاوه بر آنچه از راه حواس کشف می‏کند یک سلسله اصول اولیه برایش‏ کشف می‏شود که تصور آنها برای تصدیق قطعی و الزامی به آنها کافی است  

....

پروردگار ما آن است که به هر چیزی آن‏ نوع خلقتی که شایسته اش بود عطا کرد و سپس آن را هدایت نمود در جهان ، هم خیر است و هم شر ، هم سازگاری است و هم ناسازگاری ، هم جود است و هم منع و امساک ، هم نور است و هم ظلمت ، هم حرکت و تکامل است و هم سکون و توقف اما آنچه وجود اصیل‏ دارد خیر است ، سازگاری است ، جود است ، نور است ، حرکت است ، شر ، تضاد ، منع ، ظلمت ، سکون ، وجودهای تبعی و طفیلی هستند در عین حال همین‏ امور تبعی و طفیلی نقش اساسی در فتح باب خیرات ، و در سازگاریها و تلائمها ، در جودها ، در نورها ، در حرکتها و تکاملها دارند جهان به حکم اینکه یک واحد زنده است ، یعنی قوای ذی شعور ، جهان‏ را تدبیر می‏کنند ، از نظر رابطه جهان و انسان ، جهان عمل و عکس العمل است یعنی جهان نسبت به نیک و بد انسان بی‏تفاوت نیست ، پاداش و کیفر ، امداد و مکافات ، در همین جهان علاوه بر آنچه در آخرت خواهد آمد هست ، شکر و کفر یکسان نیستحقیقت نیز جاودانه است یک حقیقت علمی اگر بالتمام حقیقت است‏ ، برای همیشه حقیقت است و اگر خطاست ، برای همیشه خطاست و اگر جزئی‏ از آن حقیقت است و جزئی خطاست ، آن جزء که حقیقت است برای همیشه‏ حقیقت است و آن جزء که خطاست برای همیشه خطاست آنچه متغیر و متبدل‏ است واقعیت است ، آنهم واقعیتهای مادی اما حقیقت ، یعنی اندیشه های‏ فکری و معتقدات ذهنی بشر ، از نظر انطباق و عدم انطباق با واقعیت وضع‏ ثابت و یکسانی دارد  که مالکیت خصوصی امکان نداشته باشد و مالکیت، اشتراکی و عمومی گردد در این صورت باز انسانها جبرا خوب می‏شوند ، حق، سایه گستر می‏شود ، همه برادر می‏شوند ، " من " ها " ما " می‏شوند ، نور و خیر و عدالت پیدا می‏شود در این بینش ، انسان ، محکوم جبر تاریخ‏ است و ابزار بر انسان تقدم دارد یک روزی ابزار اقتضا می‏کرد که انسان‏ خوب باشد ، خوب بود ، یک روز اقتضا می‏کرد بد باشد بد بود ، الان دوره‏ بدی انسان است ابزار تولید اقتضا می‏کند که انسان خوب شود ، باز انسان خوب می‏شود به این حساب نه باید به بشر خوش بین بود و نه بدبین . 

انسان را به خوبی دعوت می‏کند مثلا وقتی که انسانها در مقابل طبیعت و حیوانات درنده قرار گرفتند متوجه شدند اگر با هم‏ قرارداد صلح اجباری نبندند نمی‏توانند از خودشان دفاع کنند ، لذا اجبارا بر خودشان تحمیل کردند که یک زندگی اجتماعی داشته باشند و با هم براساس‏ عدالت رفتار کنند چون نفع همه در آن است پس جبر بیرونی انسان را وادار کرد که خوب باشد  نیز به پا کرد که جز از او و کسانی از طراز او یعنی پیغمبران ، ساخته‏ نیست . انقلاب درونی ایجاد کرد ، یعنی بشر را حتی علیه تبهکاریهای خودش‏ به قیام واداشت . این خصوصیت منحصرا از مذهب است که قادر است آدمی‏ را علیه تبه‏کاری و جنایتکاری شخص خودش به قیام وادارد ، که از خود حساب بکشد ، خود را ملامت کند ، و خود را به پای محکمه عدل و انصاف‏ قرار دهد.


نخستین گام برای موفقیت دوری از اعتقادات منفی ....

ما هر چیزی را دیکته میکنیم اما به آن جامه ی عمل نمی پوشانیم یکدیگر را درک میکنیم اما نمیخواهیم همدیگر را در یابیم سعی کنیم همیشه در حال زندگی کنیم و هر روز به خاطر همان روز زندگی کنیم همین مسئله باعث شده دلتنگیهای منو زیاد کنه چون بخاطر همان روز زندگی میکنم و با مشکلات تازه ونو به نو مواجهه باشم . برای ایجاد تعادل در بدن خوبه که ذهن را تنظیم کنیم اما اگه افکار آزاد باشند وهر کدوم به سوئی نباشند‍ ، می توانیم با تفکر سالم همیشه سالم زندگی کنیم،اجازه ندهیم چیزی مضطربمان کند اگر به این روش عمل کنیم قادریم ذهنی فیلسوفانه بدست آوریم که میتوان بر بحرانهای فشار عصبی واسترس غلبه کرد ،اما متآسفانه استرس ووو همیشه پشت در ذهن ما حضور دارند ودائم ورود نا خوانده ی خود را بر ما قرار  می دهند.قانون آسان گرفتن را فراموش نکنیم یعنی خونسرد باشیم ،اما مگه میشه در برابر قضایا عکس العمل نداشته باشیم بهانه جوئی مانع موفقیت میشه می خواهم بهانه جو نباشم اما وقتی بدونم در حقم کوتاهی شده سخت با خودم درگیر شده ودائم سرزنش میکنم بهر حال اگر به حالتی رسیده ایم که دیگر میلی به سعی کردن مجدد نداریم در واقع به خودمان یاد داده ایم که هیچ راهی نداریم،اما خبر خوب اینکه : اشتباه می کنیم. ما می توانیم موفق شویم ما قادر خواهیم بود همین امروز با تغییر دادن دیدگاهها ورفتارهایمان ، هر تغییری که می خواهیم ، در زندگی خود صورت دهیم . نخستین گام این است که از دست این اعتقادات منفی که هیچ کاری از دستمان بر نمی آید رها شویم .آنچه لازم است بدانیم در برخورد با مشکلات قدم اول حفظ آرامش و خونسردی است . نمیتوان ذهن دیگران را خواند ، با حدس وفرضیات خود با دیگران بر خورد نکنیم . اگر در این محیط ناراحت هستیم و آزار می بینیم ،حتمآ محیطهای لذت بخش دیگری هم هست که می تواند اثر تلخ اینجا را از بین ببرد. اگر از دیگران در خواستی داریم ، کلی گوئی نکنیمخواسته ی خود را به صورت رفتارهای مشخص وقابل درک برای دیگران توضیح دهیم آدم نا توان وضعیفی نیستیم می توانیم در هر شرایط به بهترین نحو رفتار کنیم .

تحولی دیگر .....

واقعاْ برای دریافت خیلی از مسائل پیچیده انسان نیاز به یک تحول عظیم درونی داره که سازندگی این تحول همین همایشهائی است که قرار داده میشه من شخصاْ یک چند روزی مشغول این همایشهای هر روزه بودم وبه حدی مطالب زیبا وشیوا بود که با علاقه ی زیاد سعی میکردم جمله به جمله مطالب را بر برگه سفید نوشته وآنها را مرور کنم خوب در مجلسهائی که به اینگونه تشکیل شده زیاد شرکت داشتم اما نتوانسته آن حدی که باید راضیم کند اما خوشبختانه این همایش با سخنان جالب ومنطقی تحول دیگری در من قرار داده روزی نبود که سخنان نو به نو نشنویم فکر میکنم به اندازه یک سال شنیدم ومطلب جمع آوری کردم .خوب خواستم در اینجا از استادان محترم تشکر کنم که با قدومشان به شهر و دیار ما باعث فرهیختگی شدند.