....
پروردگار ما آن است که به هر چیزی آن نوع خلقتی که شایسته اش بود عطا کرد و سپس آن را هدایت نمود در جهان ، هم خیر است و هم شر ، هم سازگاری است و هم ناسازگاری ، هم جود است و هم منع و امساک ، هم نور است و هم ظلمت ، هم حرکت و تکامل است و هم سکون و توقف اما آنچه وجود اصیل دارد خیر است ، سازگاری است ، جود است ، نور است ، حرکت است ، شر ، تضاد ، منع ، ظلمت ، سکون ، وجودهای تبعی و طفیلی هستند در عین حال همین امور تبعی و طفیلی نقش اساسی در فتح باب خیرات ، و در سازگاریها و تلائمها ، در جودها ، در نورها ، در حرکتها و تکاملها دارند جهان به حکم اینکه یک واحد زنده است ، یعنی قوای ذی شعور ، جهان را تدبیر میکنند ، از نظر رابطه جهان و انسان ، جهان عمل و عکس العمل است یعنی جهان نسبت به نیک و بد انسان بیتفاوت نیست ، پاداش و کیفر ، امداد و مکافات ، در همین جهان علاوه بر آنچه در آخرت خواهد آمد هست ، شکر و کفر یکسان نیستحقیقت نیز جاودانه است یک حقیقت علمی اگر بالتمام حقیقت است ، برای همیشه حقیقت است و اگر خطاست ، برای همیشه خطاست و اگر جزئی از آن حقیقت است و جزئی خطاست ، آن جزء که حقیقت است برای همیشه حقیقت است و آن جزء که خطاست برای همیشه خطاست آنچه متغیر و متبدل است واقعیت است ، آنهم واقعیتهای مادی اما حقیقت ، یعنی اندیشه های فکری و معتقدات ذهنی بشر ، از نظر انطباق و عدم انطباق با واقعیت وضع ثابت و یکسانی دارد که مالکیت خصوصی امکان نداشته باشد و مالکیت، اشتراکی و عمومی گردد در این صورت باز انسانها جبرا خوب میشوند ، حق، سایه گستر میشود ، همه برادر میشوند ، " من " ها " ما " میشوند ، نور و خیر و عدالت پیدا میشود در این بینش ، انسان ، محکوم جبر تاریخ است و ابزار بر انسان تقدم دارد یک روزی ابزار اقتضا میکرد که انسان خوب باشد ، خوب بود ، یک روز اقتضا میکرد بد باشد بد بود ، الان دوره بدی انسان است ابزار تولید اقتضا میکند که انسان خوب شود ، باز انسان خوب میشود به این حساب نه باید به بشر خوش بین بود و نه بدبین .
انسان را به خوبی دعوت میکند مثلا وقتی که انسانها در مقابل طبیعت و حیوانات درنده قرار گرفتند متوجه شدند اگر با هم قرارداد صلح اجباری نبندند نمیتوانند از خودشان دفاع کنند ، لذا اجبارا بر خودشان تحمیل کردند که یک زندگی اجتماعی داشته باشند و با هم براساس عدالت رفتار کنند چون نفع همه در آن است پس جبر بیرونی انسان را وادار کرد که خوب باشد نیز به پا کرد که جز از او و کسانی از طراز او یعنی پیغمبران ، ساخته نیست . انقلاب درونی ایجاد کرد ، یعنی بشر را حتی علیه تبهکاریهای خودش به قیام واداشت . این خصوصیت منحصرا از مذهب است که قادر است آدمی را علیه تبهکاری و جنایتکاری شخص خودش به قیام وادارد ، که از خود حساب بکشد ، خود را ملامت کند ، و خود را به پای محکمه عدل و انصاف قرار دهد.